خطاب به خوارج
« 376»
(121) (و من كلام له ( عليه السلام )) قاله للخوارج و قد خرج إلى معسكرهم و هم مقيمون على إنكار الحكومة فقال ( عليه السلام ) أَ كُلُّكُمْ شَهِدَ مَعَنَا صِفِّينَ فَقَالُوا مِنَّا مَنْ شَهِدَ وَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَشْهَدْ قَالَ فَامْتَازُوا فِرْقَتَيْنِ فَلْيَكُنْ مَنْ شَهِدَ صِفِّينَ فِرْقَةً وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا فِرْقَةً حَتَّى أُكَلِّمَ كُلًّا مِنْكُمْ
« 377»
بِكَلَامِهِ وَ نَادَى النَّاسَ فَقَالَ أَمْسِكُوا عَنِ الْكَلَامِ وَ أَنْصِتُوا لِقَوْلِي وَ أَقْبِلُوا بِأَفْئِدَتِكُمْ إِلَيَّ فَمَنْ نَشَدْنَاهُ شَهَادَةً فَلْيَقُلْ بِعِلْمِهِ فِيهَا ثُمَّ كَلَّمَهُمْ ( عليه السلام )بِكَلَامٍ طَوِيلٍ مِنْ جُمْلَتِهِ أَنْ قَالَ أَ لَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَ غِيلَةً وَ مَكْراً وَ خَدِيعَةً إِخْوَانُنَا وَ أَهْلُ دَعْوَتِنَا اسْتَقَالُونَا وَ اسْتَرَاحُوا إِلَى كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَ التَّنْفِيسُ عَنْهُمْ فَقُلْتُ لَكُمْ هَذَا أَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ وَ بَاطِنُهُ عُدْوَانٌ وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُمْ وَ الْزَمُوا طَرِيقَتَكُمْ وَ عَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بَنَوَاجِذِكُمْ وَ لَا تَلْتَفِتُوا إِلَى نَاعِقٍ نَعَقَ إِنْ أُجِيبَ أَضَلَّ وَ إِنْ تُرِكَ ذَلَّ وَ قَدْ كَانَتْ هَذِهِ الْفَعْلَةُ وَ قَدْ رَأَيْتُكُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا وَ اللَّهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا وَ لَا حَمَّلَنِي اللَّهُ ذَنْبَهَا وَ وَ اللَّهِ إِنْ جِئْتُهَا إِنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ وَ إِنَّ الْكِتَابَ لَمَعِي مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ فَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلى الله عليه و آله) وَ إِنَّ الْقَتْلَ لَيَدُورُ عَلَى الْآباءِ وَ الْأَبْنَاءِ وَ الْإِخْوَانِ وَ الْقَرَابَاتِ فَمَا نَزْدَادُ
« 378»
عَلَى كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ شِدَّةٍ إِلَّا إِيمَاناً وَ مُضِيّاً عَلَى الْحَقِّ وَ تَسْلِيماً لِلْأَمْرِ وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْجِرَاحِ وَ لَكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي الْإِسْلَامِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الِاعْوِجَاجِ وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّأْوِيلِ فَإِذَا طَمِعْنَا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا وَ نَتَدَانَى بِهَا إِلَى الْبَقِيَّةِ فِيمَا بَيْنَنَا رَغِبْنَا فِيهَا وَ أَمْسَكْنَا عَمَّا سِوَاهَا .
ص378
از سخنان آن حضرت عليه السّلام است براى خوارج نهروان فرموده موقعى كه به لشگرگاه ايشان تشريف برد براى آنكه آنها حكومت حكمين را انكار كرده و بر اين گفته ايستادگى داشتند (و مهيّاى جنگ با معاويه و لشگر شام بودند) (1) پس امام عليه السّلام فرمود: آيا همه شما با ما در جنگ صفّين حاضر بوديد گفتند: بعضى از ما حاضر بوده و برخى هم نبوديم، (2) فرمود: دو دسته شويد كسانيكه در صفّين حاضر بودند در يك جرگه و كسانيكه حاضر نبودهاند در جرگه ديگر تا بر هر دسته به اقتضاى گفتارش سخن بگويم، (3) پس فرياد كنان بمردم فرمود از سخن گفتن خود دارى كرده براى (شنيدن) گفتارم خاموش گرديد، و دلهاتان را بمن متوجّه نمائيد، و هر كه را براى گواهى بخواهم طبق علم و اطّلاعش در آن باب سخن گويد، (4) بعد از آن امام عليه السّلام با ايشان سخنان بسيار فرمود از جمله: آيا هنگاميكه اهل شام از روى حيله و ريو و مكر و فريب قرآنها بر سر نيزه ها زدند نگفتيد كه ايشان برادران ما بوده مانند ما مسلمانند، فسخ محاربه و خاتمه دادن بجنگ از ما مى طلبند و رو بقرآن آورده راحتى و آسايش را درخواست نموده اند و مصلحت آنست كه در خواستشان را پذيرفته غمّ و اندوهشان را برطرف نماييم (5) پس بشما گفتم: اين كار اهل شام (كه بوسيله
ص 379
بر سر نيزه زدن قرآن از ما صلح مى طلبند) ظاهرش ايمان و خدا پرستى و باطنش ظلم و ستم است و اوّلش مهربانى و آخرش پشيمانى (اكنون كه شكست خوردهاند اظهار دوستى و يگانگى مى نمايند، ولى چون تسلّط يابند، بشما ظلم و ستم خواهند نمود، و آنگاه از اين دلسوزى بر آنها پشيمان خواهيد شد و سودى نخواهد داشت) پس رويّه خود را تعقيب كنيد و به راهى كه مى رفتيد ادامه دهيد، و براى جهاد و جنگ (با ايشان) دندان بروى دندان نهيد (شكيبا باشيد تا بفتح و فيروزى برسيد) (6) و بسوى فرياد كنندهاى كه فرياد ميكند (معاويه و عمرو ابن عاص، كه شما را بقرآن گول مى زنند) متوجّه نشويد كه اگر درخواست او پذيرفته شود گمراه گرداند (زندگى را بر شما سخت و سرگردانتان مى نمايد) و اگر اعتنائى باو نشود ذليل و خوار خواهد شد، (7) و (ليكن گفتار و اندرزم را نپذيرفتيد، و) اين كار (راضى شدن شما به حكومت حكمين) انجام گرفت و ديدم شما را كه بر آن اقدام و كوشش نموديد، سوگند بخدا اگر از حكومت حكمين امتناع كرده زير بار آن نمى رفتم واجبى از آن بر من فرض نمى شد و خداوند گناه ترك آنرا بر من بار نمى نمود (چون بر خلاف حقّ رفتار نكرده، بلكه طبق دستور الهىّ مخالفت كرده بودم) و بخدا سوگند اگر اقدام بر آن مى نمودم سزاوار بودم كه از من پيروى بشود و كتاب خدا (قرآن كريم) با من است از زمانيكه با آن مصاحب و همراه گرديدهام جدا نگشته ام (از وقتى كه به پيغمبر اكرم ايمان آورده ام بر كارى مخالف قرآن اقدام ننموده ام، پس دو دسته شدن شما باينكه دستهاى بگوئيد تحكيم واجب و دستهاى حرام، مورد ندارد، زيرا رفتار من طبق قرآن است واجب را بجا آورده و حرام مرتكب نمى شوم) (8) پس (امام عليه السّلام ايمان و ثبات قدم نيكان گذشتگان اصحاب رسول خدا را ياد آورى نموده و براى ابطال گفتار مخالفين مى فرمايد:) ما با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله بوديم و (با كفّار و مشركين جنگ مى كرديم، و) قتل و خونريزى ميان پدران و فرزندان و برادران و خويشان دور مى زد، و (براى پيشرفت اسلام اهمّيّتى بآن نداده مخالفت امر و فرمان آن بزرگوار نمى كرديم و) بر هر مصيبت و سختى (كه پيش مى آمد چيزى) نمى افزوديم مگر ايمان (بخدا و رسول) و اقدام بحقّ و تسليم بودن بامر و فرمان (آن حضرت) و شكيبائى بر سوزش زخمها، (9) ولى (اكنون نزاع ما با كفّار و مشركين نيست تا بهمان رويّه با آنان بجنگيم، بلكه) امروز با برادران مسلمان خود مى جنگيم بر اثر آنچه در اسلام داخل گشته از قبيل ميل بكفر و كجى
ص380
(دست شستن از حقّ) و اشتباه (حقّ بباطل) و تأويل (نادرست يعنى سخن بر خلاف حقّ و حقيقت گفتن، خلاصه امروز مى جنگيم كه اسلام بحال خود باقى ماند و بزمان جاهليّت بر نگردد) (10) پس هر گاه وسيلهاى بدست آوريم كه خداوند بسبب آن پراكندگى ما را گرد آورد و بر اثر آن بآنچه كه در بين ما باقى است (الفت و دوستى) بيكديگر نزديك شويم (اگر راهى بيابيم كه موجب صلح و صفاء و تقويت اسلام باشد) بآن ميل و رغبت داشته از غير آن (جنگ) خوددارى خواهيم نمود (زيرا منظور خونريزى نيست، بلكه هدايت و راهنمائى است، چنانكه در خطبه پنجاه و چهارم باين نكته اشاره فرموده است).